داشتن آرزو های قشنگ برای دل من ...............
ديگه به نبودت عادت كرده بودم
خو دمو با خيالت راحت كرده بودم
دو باره زد به سرم شعر دلتنگي بگم
براي دل خو دم شعر غريبي رو بگم
و این گونه نوشتم غمگین اما پر از احساس.......
بازچشمانم را در هوای دیدنش خیره به عکسش کردم
و در نگاه مهربانش آهی از دل بر آوردم و فریاد زدم بی وفا این من بودم
بازچشمانم را در آرزوی دیدن دوباره اش بارانی کردم آن چنان که در گونه هایم حس نسیم
بهاررا حس کرد م فقط
پشت عکسش نوشتم برگرد
اما همش یه رویا بود و اون روز اول بهار تولد یه سال جدید بود آری یک سال گذشت بدون او
و امسال هم خواهد گذشت
او در انتظار صدای من نماندودر گذشته خویش پنهان شد
و حتی او صدای تپش قلبم را نشنید دلم یه دنیا غم داشت و او هرگز ندید
در تنهای خلوت خویش فقط سایه شبو داشتم و قلبی شکسته از درد
و این قلب در هوای محبت او و بویدن عطر تنش همیشه بارانی ماند
و من همیشه با صدای قطرات باران ............
و بوی باران........................................
نظرات شما عزیزان:
|